کد مطلب:314465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177
به او گفتم آقا به اذن خدا مرده را هم زنده می کند
3. خانم سمیرا. ف 17 ساله دوست ما كه در اثر مشكلاتی كه بین پدر و مادرش وجود داشت با خوردن 140 قرص قلب، دست به خودكشی زده بود، مادرش سراسیمه به منزل ما آمد و در حالی كه شیون می كرد می گفت سمیرا در اتاق سی سی یو بستری است و پزشكان گفته اند همه ی بدنش از كار افتاده فقط یك درصد بدنش كار می كند، هم تختی او كه پسری 15 ساله است با خوردن فقط 40 عدد از این قرص ها مرده است
[ صفحه 412]
من به او آرامش دادم و گفتم: از آقا ابوالفضل العباس علیه السلام كه باب الحوائج است بخواه شفایش بدهد. گفت: شاید او الآن در بیمارستان مرده باشد. به او گفتم: آقا مرده را هم زنده می كند به اذن خدا. دست به دامن ایشان شو، او متوسل به آقا شد و التماس نمود و دو گوسفند نذر ایشان نمود. همچنین نذر كرد در روز عاشورا به كسانی كه برای عزاداران حسینی غذا می پزند كمك كند. با این امید به بیمارستان برگشت، حالا بقیه ی ماجرا را از زبان خودش نقل می كنیم:
دكترها گفتند: تا ساعت 12 شب بیشتر زنده نمی ماند و من آقا را قسم دادم. چون ساعت 12 شد پرستار گفت تا ساعت 1 تمام می كند و من با چشم گریان باز متوسل شدم. ساعت 1 گفت: تا ساعت 2 تمام می كند و همین طور یك ساعت به یك ساعت دكترها می گفتند الآن تمام می كند تا این كه صبح شد و دكتر به من گفت:
به همان كس كه تا صبح التماس كردی باز هم متوسل شو كه این از عجایب است كه او زنده مانده. تا بعدازظهر حال او بهتر شد و از اتاق سی سی یو خارج شد. دكترها برای این كه بدانند مسمومیت تا كجا اثر كرده به دست و پای او سوزن فرو می كردند كه آیا او متوجه می شود. اما پایش كرخ و سست بود. دكتر می گفت: مسمومیت روی پایش اثر كرده. باز التماس كردم و گفتم: بزرگوارا شما كه او را از مرگ حتمی برگردانده اید، پایش را هم سلامتی بدهید، برای بار دوم دكترها امتحان كردند و او پایش درد گرفت و از سستی درآمد به این ترتیب از خطر دوم هم گذشت و سلامتی كامل او به بركت وجود نازنین ماه بنی هاشم علیه السلام برگردانده شد و در ضمن مشكلاتی كه بین پدر و مادرش وجود داشت در پرتو همین توسلات و نذورات به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام حل شد و اكنون زندگی آنها با گرمی و محبت ادامه دارد.
[ صفحه 412]
من به او آرامش دادم و گفتم: از آقا ابوالفضل العباس علیه السلام كه باب الحوائج است بخواه شفایش بدهد. گفت: شاید او الآن در بیمارستان مرده باشد. به او گفتم: آقا مرده را هم زنده می كند به اذن خدا. دست به دامن ایشان شو، او متوسل به آقا شد و التماس نمود و دو گوسفند نذر ایشان نمود. همچنین نذر كرد در روز عاشورا به كسانی كه برای عزاداران حسینی غذا می پزند كمك كند. با این امید به بیمارستان برگشت، حالا بقیه ی ماجرا را از زبان خودش نقل می كنیم:
دكترها گفتند: تا ساعت 12 شب بیشتر زنده نمی ماند و من آقا را قسم دادم. چون ساعت 12 شد پرستار گفت تا ساعت 1 تمام می كند و من با چشم گریان باز متوسل شدم. ساعت 1 گفت: تا ساعت 2 تمام می كند و همین طور یك ساعت به یك ساعت دكترها می گفتند الآن تمام می كند تا این كه صبح شد و دكتر به من گفت:
به همان كس كه تا صبح التماس كردی باز هم متوسل شو كه این از عجایب است كه او زنده مانده. تا بعدازظهر حال او بهتر شد و از اتاق سی سی یو خارج شد. دكترها برای این كه بدانند مسمومیت تا كجا اثر كرده به دست و پای او سوزن فرو می كردند كه آیا او متوجه می شود. اما پایش كرخ و سست بود. دكتر می گفت: مسمومیت روی پایش اثر كرده. باز التماس كردم و گفتم: بزرگوارا شما كه او را از مرگ حتمی برگردانده اید، پایش را هم سلامتی بدهید، برای بار دوم دكترها امتحان كردند و او پایش درد گرفت و از سستی درآمد به این ترتیب از خطر دوم هم گذشت و سلامتی كامل او به بركت وجود نازنین ماه بنی هاشم علیه السلام برگردانده شد و در ضمن مشكلاتی كه بین پدر و مادرش وجود داشت در پرتو همین توسلات و نذورات به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام حل شد و اكنون زندگی آنها با گرمی و محبت ادامه دارد.